۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

هم رنگ دیگر کسان شدن

ارد بزرگ /  Orod Bozorg - فردریش نیچه / F.W.Nietzche / - جبران خلیل جبران / Kahlil Gibran

هم رنگ دیگر کسان شدن ، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است . اُرد بزرگ

اکنون به شما می گویم که مرا گم کنید وخود را بیابید.وتنها آن گاه که همگان مرا انکار کردید، نزد شما باز خواهم آمد. فریدریش نیچه

وقتی حیوانی را ذبح می کنی ، در دل خود به قربانی بگو:نیروی که فرمان کشتن تو را به من داد ، نیرویی است که بزودی مرا از پای در خواهد آورد و هنگامی که لحظه موعد من فرا رسد ، من نیز همانند تو خواهم سوخت ، زیرا قانونی که تو را در مقابل من تسلیم کرده است بزودی مرا به دستی قوی تر خواهد سپرد. خون تو و خون من عصاره ای است که از روز ازل برای رویاندن درخت آسمانی (در آن سویی طبیعت ) آماده شده است. جبران خلیل جبران



اهل خرد

ارد بزرگ /  Orod Bozorg - فردریش نیچه / F.W.Nietzche / - جبران خلیل جبران / Kahlil Gibran

اهل خرد ، پیشتاز روزگار خویش اند . ارد بزرگ

بدترین خوانندگان کتاب آنانی اند که چون «سربازان غارتگر» عمل می کنند، یعنی از هر جا که دستشان برسد تکه یی بر می دارند. فریدریش نیچه

مبادا او که دارای اشتیاق و نیرویی فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که : "چرا تو تا این حد خمود و دیررسی؟! " .زیرا ، ای سوته دل ! فرد صالح هرگز از عریان و لخت نمی پرسد " لباست کو؟! " و از بی پناه سوال نمی کند " خانه ات کجاست ؟! " . جبران خلیل جبران



رَد خویشتن

ارد بزرگ /  Orod Bozorg - فردریش نیچه / F.W.Nietzche / - جبران خلیل جبران / Kahlil Gibran

رَد راستی ، رَد خویشتن است . ارد بزرگ

اگر علم و دانش ما این همه به بی طرف بودن خود می نازد، از آن روست که جز کنجکاوی ناسالمِ ناتوانان چیز دیگری ندارد . فریدریش نیچه

اندرز جبران خلیل جبران به همسران جوان :
جام یکدیگر پر کنید ، لکن از یک جام ننوشید .از نان خود به هم ارزانی دارید ، اما هر دو از یک نان تناول نکنید . جبران خلیل جبران



میندیش که دیگران

ارد بزرگ /  Orod Bozorg - فردریش نیچه / F.W.Nietzche / - جبران خلیل جبران / Kahlil Gibran

میندیش که دیگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند . ارد بزرگ

زندگی، زمین و هستی، درد و رنج و بلا نیست. فریدریش نیچه

اگر کلمات برای فهم شما دشوار است ، هرگز درپی روشن ساختن آنها نباشید ، زیرا پیچشها و گره های هر چیز ، در آغاز دشوارند نه در پایان . جبران خلیل جبران



الگوی انسانی

ارد بزرگ /  Orod Bozorg - فردریش نیچه / F.W.Nietzche / - جبران خلیل جبران / Kahlil Gibran

الگوی انسانی شما هر چه بزرگتر باشد سرنوشت زیباتری در برابر شماست . ارد بزرگ

توان خواهی می تواند بر گذشت زمان پیروز شود . فریدریش نیچه

پیشوایان ، دانه های نبات و گیاهان ناشناخته و شگفت انگیزی هستند که به هنگام باروری و کمال قلبشان به باد هدیه می شود تا بر روی زمین پراکنده شوند . جبران خلیل جبران



هر چه بلند پروازتر باشید

ارد بزرگ /  Orod Bozorg - فردریش نیچه / F.W.Nietzche / - جبران خلیل جبران / Kahlil Gibran

هر چه بلند پروازتر باشید تپش دلتان کمتر خواهد شد . فشار و دردهای روانیتان نیز . ارد بزرگ

اراده زندگی برتر و نیرومند تر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است! فریدریش نیچه

زندگی روزمره شما پرستشگاه و نیز دیانت شماست . جبران خلیل جبران



۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

وصف میهن

http://peymanmeli.org/Images/IranCrowd3.jpg

تجسم معنوی میهن ، برای اهل اندیشه و قلم همواره آمیخته بوده است با عاشقانه ترین کلمات که نشان از عظمت آن دارد . ارد بزرگ می گوید : میهن پرستی و آزادیخواهی کلید درمان بسیاری از ناراستی هاست . و از این روی شعری از زنده یاد حمید مصدق تقدیم می دارم با نام : فدای میهنم


تا تو گسسته‌ای ز من، تاب نمانده در تنم

کیست به یاد چشم تو، مست؟

منم، منم، منم!

دور از آن نگاه تو، وز رخ همچو ماه تو

روز در آه و زاری‌ام،

شب به فغان و شیونم

ای که به غربت این زمان

باده کشی عیان، عیان

خون دل است در وطن، جای شراب خوردنم.

دل ز وطن بریده‌ای، راه سفر گزیده‌ای

نیست مرا دلی چو تو،

دل نبوَد از آهنم.

گرچه در آب و آتشم،

سوزم و گریم و خوشم

گر بوَدم هزارجان، جمله فدای میهنم.

چند تو خوانی‌ام که: «ها!

خانه رها کن و بیا!»

نیست وطن لباس تن، تا که ز خویش برکَنم.

غرب، وطن نمی‌شود، خانة من نمی‌شود

شرقِ کهن نمی‌شود، خانه چرا دگر کنم؟

مهر وطن سرشت من، دوزخ آن بهشت من

روز و شبان و دم به دم، دم ز وطن، وطن زنم.

سیصد جمله - ارد بزرگ ، فردریش نیچه و جبران خلیل جبران

سیصد جمله

مجموعه ای از سخنان قصار و کوتاه
ارد بزرگ ، فردریش نیچه و جبران خلیل جبران

بخش نخست کتاب سیصد جمله از ارد بزرگ ، فریدریش نیچه و جبران خلیل جبران

بخش دوم کتاب سیصد جمله از ارد بزرگ ، فریدریش نیچه و جبران خلیل جبران

گرده افشانی گل‌ها و آلرژی های فصلی

http://www.farya.com/images/all/sneeze-200.jpg
امان از عطسه های بهاری‌


بهار فصل بیداری طبیعت و شکوفه هاست . ارد بزرگ می گوید ( زمین هر روز هزاران هزار گل زیبا به ما ارزانی می دارد اما کمتر کسی زمین را می بیند ) اما ما در این نوشتار می خواهیم به بخشی از این زیبایی اشاره کنیم که اغلب با چشم عادی دیده نمی شوند و آن گرده افشانی گل‌ها و شکوفه‌ها است. ‌

هر ساله در فصل بهار، عده‌ای از مردم با استشمام عطر دل‌انگیز گل‌ها، از آن لذت می‌برند، اما عده‌ای دیگر در کلینیک‌ها و داروخانه‌ها به دنبال راهی برای تسکین عطسه، سرفه و رفع خارش چشمها می‌گردند. ‌

در مناطق گرم، گرده‌افشانی درختان در اوایل بهار صورت می‌گیرد و در این مناطق فصل آلرژی‌ها نیز در همان زمان آغاز می‌شود. ‌

در برخی مکان‌ها نیز به دلیل آب وهوای منطقه و نوع گیاهان محیط، ممکن است در پاییز همزمان باگرده افشانی در بعضی از گیاهان باز هم علایم آلرژی بروز کند. ‌

حتی در بعضی از مناطق، بویژه درجاهایی که قارچ می‌روید، پراکندگی"هاگها" در فصل تابستان سبب بروز واکنش‌های آلرژیک می‌شود و معمولا تا پایان دوره گرده افشانی، علایم آلرژی ادامه می‌یابد. ‌

به عنوان مثال در تهران پولن‌های گیاهان وحشی و کوههای اطراف تهران که با باد و جریان هوا در شهر پراکنده و وارد سیستم تنفسی افراد می‌شود، علت عمده بروز حساسیت‌های فصلی است. ‌

بر اساس آمارهای موجود، از هر 10فرد مبتلا به آسم، هشت نفر از آلرژی های فصلی رنج می‌برند. ‌

بنابراین اگر شما یکی از هزاران نفری هستید که به طور ژنتیک به این مواد حساس هستید، حتما بدانید که ورود این گرده‌ها به‌سیستم تنفسی، باعث اختلالات عمده در بدن می‌شود. ‌

عطسه‌های مکرر، قرمزی، خارش چشم‌ها، خس خس سینه و سردرد از علائمی است که در نتیجه حساسیت یا آلرژی ممکن است فرد را مستعد ابتلا به سینوزیت عفونی کند. ‌

باید توجه داشت که اگر علایم بیماری درست مشابه این علایم باشند و هر سال در یک زمان مشخص بروز کنند و پس از مدتی به سرماخوردگی عفونی منتهی شود، فرد حتما مبتلا به آلرژی فصلی است. ‌

دکتر" مسعود پارسا" یک متخصص آسم و آلرژی در این زمینه می‌گوید: مراقبت اصل اول درمان در بیماری آلرژی است. ‌

وی اضافه می‌کند: زمانی که گرده به مقدار زیاد درهوا پراکنده می‌شود، اجتناب از آنها کاری دشوار است، ولی چند اصل مهم وجود دارد که رعایت آنها به تخفیف علایم کمک می‌کند. ‌

این متخصص می‌گوید: افراد باید در تمام شرایط درها و پنجره‌های خانه و اتومبیل خود را ببندند و اگر در محیطی بودند که احتمال نفوذ گرده‌ها در لابه‌لای موها ولباسها وجود دارد،قبل از رفتن به رختخواب حمام کرده، لباسهای خود را عوض و از حیوانات کوچک اهلی نیز دوری کنند.‌

دکتر پارسا با بیان اینکه باز هم دوری کامل از مواد آلرژی زا غیرممکن است، اظهار می‌دارد: خوشبختانه داروهای بسیار موثری برای درمان انواع آلرژی‌ها وجود دارد و علایم را کاملا برطرف می‌کند. ‌

این متخصص آسم و آلرژی، داروهای آنتی هیستامین را در درمان آلرژی موثر دانسته و می‌‌گوید که باید با نظر پزشک این داروها مصرف شوند. ‌

رئیس هیات مدیره‌جامعه پزشکان متخصص داخلی نیز می‌گوید: از شایعترین انواع حساسیت فصلی "رنیک آلرژیک" یا التهاب مخاط بینی و دستگاه تنفسی است که ریزش اشک، ترشح بینی، گرفتگی و سوزش مخاط بینی، سرفه، تنگی نفس و در صورت شدت یافتن بیماری، بروز تب از علائم ابتلا به آن است. ‌

علت بروز این بیماری، گردی است که به علت گل دادن بوته‌ها و باز شدن برگ درختان در فضا منتشر می‌شود. ‌

افرادی که زمینه ارثی آلرژی دارند بیشتر در معرض ابتلا به این بیماری هستند.‌

به گفته وی، گاهی اوقات به خاطر تکرار این بیماری، فرد به سردردهای طولانی مدت دچار شده،با عنوان سینوزیت تحت درمان قرار می‌گیرد. ‌

به عقیده خسرونیا، استفاده از ماسک برای پیشگیری از ابتلا به آلرژی در فصل بهار بسیار موثر است.‌

نگاهی گذرا به زندگی خالق داستان تام سایر

http://www.iranak.info/Download/DIRPublic/ketabak1/633608411648906250_124031_twin1.jpg


مارک تواین را می‌شناسیم. ما ایرانی‌ها بعضی اوقات اگر هم بنابر آمار نه چندان دقیق، کتاب‌خوان نباشیم، حداقل با کارتون یا همان پویانمایی با آثار بزرگان جهان آشنا هستیم. مارک تواین را می‌شناسیم، چون هکل بری‌فین را در کارتون‌های تلویزیونی ملاقات کرده‌ایم.

شاید کتاب آرزوهای بزرگ دیکنز و یا کتاب سُتُرگ بینوایان ویکتور هوگو را هرگز در دستان خود لمس نکرده باشیم، ولی انواع و اقسام کارتون‌های آنها، ما را مغرورانه در موضعی قرار می‌دهد که گویا حتی ویکتورهوگو و چارلز دیکنز و یا مارک تواین را می‌شناسیم!


مارک توآین یا لنگهورن کلمنس‌

ولی مارک تواین حقیقی نویسنده‌ای بود که فقط برای مجلات چیز می‌نوشت و از قضا ناخدا هم بود.

در واقع ساموئل لنگهورن کلمنس، نام مارک تواین را از ناخدای یک کشتی که با این نام در مجلات می‌نوشت ادای دین کرد و در تمام کارهای طنزش از این اسم استفاده کرد.


طنزنویسی به نام توآین‌



ساموئل لنگهورن کلمنس در 30 نوامبر 1835 در مرز میسوری در روستای فلوریدا به دنیا آمد.

نخستین طنز زندگی توآین یا همان کلمنس، این بود که پدرش ظاهراً مردی لاابالی بود و مادرش زنی مذهبی و متعصب!

لوکیشن آثار بزرگسالی او قریه هانیبال یعنی جایی بود که در آن زندگی کرد.‌

در 12 سالگی پدرش فوت کرد و ساموئل کوچک مجبور شد در چاپخانه‌های محلی پادویی کند و سپس در روزنامه‌‌ای که برادرش دایر کرده بود، ابتدا حروفچین و بعدها چاپچی شد.

اینجا بود که توآین نوجوان دست به قلم می‌برد و در برخی از صفحات روزنامه مطالب طنزآمیز می‌نوشت.


خبرنگار یا ملوانی نامحدود

او سپس به نیویورک رفت و مطالبش با امضاهای عجیب و غریب ادامه یافت و در 18 سالگی سفرهای خود را آغاز کرد. از 1857 تا 1864 سوار بر کشتی بخار بر روی رودخانه میسی‌سیپی،‌ از اینجا به آنجا سفر کرد.

در 1859 مجوز ناخدایی گرفت و البته در همین اثنا با امضاهای مختلف برای مجلات مقاله‌های طنز می‌نوشت. او در سال 1866 با آلتا کالیفرنیا برجسته‌ترین روزنامه غرب آمریکا، قراردادی به این مضمون امضا کرد: خبرنگار سیار بدون محدودیت مکان و زمان و سمت که به دور کره زمین می‌گردد و ضمن سفر گزارش می‌نویسد!>


جوینده طلا

این نویسنده زبردست مدتی در بین جویندگان طلا بود، ولی حاصل این جستجوی نافرجام البته سرانجام خوبی داشت، طلاهای مورد نظرش این روزها در کتاب‌هایش ته‌نشین شده است.
مارک توآین با کتابی به نام عجیب؛ وزغ جهنده معروف ناحیه کالاوراس یا‌‌ ‌‌"celebrated Jumping Frog of Calareras County" در نیویورک دچار شهرتی ناگهانی شد. او با این داستان سراسر طنز زبانزد خاص و عام شد.
سفرنامه‌ای از او با نام‌‌ ‌‌"The innocents abroad" یا در واقع سفر دریایی او بین ایتالیا و بیت‌المقدس را بیان می‌کند.‌
کلمنس در این اثر به توصیف موزه‌ها، ابنیه و میراث فرهنگی کرانه مدیترانه می‌نگرد. زبان طنز او این اثر را خواندنی‌تر می‌کند.‌


سرکوب استعداد نویسنده‌

کلمنس ما یا همان مارک توآین در 1870 ازدواجی افسانه‌ای انجام می‌دهد. همسر او دختر یکی از صاحبان صنایع ثروتمند نیویورک بود. هر چند به راحتی از این پس آثارش را نوشت و منتشر کرد، ولی درباره نفوذ این ازدواج بر شخص مارک توآین و آثارش گفتگوی بسیاری به وجود آمد. گفته می‌شود که از آن پس بر استعدادهای طبیعی مارک توآین سدی بسته شد، زیرا عقاید تعصب‌آمیز و محافظه‌کارانه همسرش او را از انتشار برخی از آثارش منع می‌کرد.

با وجود این مارک توآین در این زمان کتاب سخت‌گذرانی را منتشر کرد. این داستان حوادث سفر او به غرب دور است. او که برای بدست آوردن ثروت از هیچ تلاشی دریغ نداشت، خود را به کار استخراج طلا و نقره مشغول می‌کرد تا شغل مناسب‌تری که با استعداد طبیعی‌اش سازگار باشد به دست آورد. زمینه این زندگی‌نامه ماجراهای این سفرها است که با لحن طنز‌آمیزی به صورت یک قصه خیال‌انگیزی درآمده است.


تولد تام سایر

ماجراهای تام سایر با نام‌

‌‌‌‌"The Adren tures of Tham Sawyer" به دوران کودکی مارک‌توآین نقب می‌زند. قهرمانان داستان همگی از دوستان دوران تحصیل او هستند.
نویسنده در این داستان خصوصیت‌های اخلاقی و عقاید خرافی جوانان غرب آمریکا و روی هم رفته خصایص توده ملت را به‌طور گویا و زنده‌ای نمودار می‌کند.

تام سایر از مهمترین آثار مارک توآین به شمار می‌آید و دنباله ماجراهای آن در اثر دیگر توآین؛ <ماجراهای هکل بری فین یا‌‌ ‌‌"The Adren tures of Huckleberry Finn" در سال 1885 منتشر شد و بدون شک شاهکار ادبیات آمریکا شناخته می‌شود.
مارک توآین در اواخر عمر دچار مرگ یک دختر، دیوانگی دختر دیگر، بیماری و مرگ همسر شد و این تلخی‌ها بر نگاه او در آثارش تاثیر فراوانی گذاشت.

اوج این نگاه در اثر‌‌ ‌‌"whatis man" یا بشر چیست؟ منعکس شده است. حتی خود گفته است، برای شناختن مار توآین باید این کتاب را بخوانید.‌
ارنست همینگوی درباره هکل بری‌فین گفته است؛ همه ادبیات جدید آمریکا از یک کتاب مارک توآین سرچشمه گرفته و آن هکل بری فین است... و بهترین کتابی است که ما در دست داریم.


مارک توآین و هلن کلر

شخصی که نتواند خود را مهار کند، به احتمال زیاد قادر به مهار دیگران هم نخواهد بود. مارک توآین نویسنده دوست داشتنی و شوخ‌طبع آمریکایی در یکی از آثارش آورده است: جالب‌ترین شخصیت‌های قرن نوزدهم، به نظر من دو نفر بودند؛ ناپلئون بناپارت و هلن کلر.

و جالب است که بدانیم ، مارک توآین وقتی این جملات را عنوان کرد که هلن کلر فقط پانزده سال داشت و هنوز معروف نشده بود و به عبارت دیگر، مارک توآین با تیزهوشی فهمیده بودکه این خانم، سرانجام یکی از جالب‌ترین و اعجاب‌انگیزترین زنان قرن بیستم خواهد شد. ولی چون این زن در اواخر قرن 19 به دنیا آمده بود، توآین او را با لحن طنزآمیز از شخصیت‌های قرن نوزدهم به حساب آورده بود، شاید به این دلیل که او را همردیف ناپلئون قرار بدهد. در واقع با این کار خواست که در مقابل ناپلئون که مردی اهل جنگ و کشتار بود، زنی را قرار بدهد که به جز صلح و زیبایی، هدفی را دنبال نمی‌کرد.

هلن کلر نابینا بود. اما در طول زندگی خود بیشتر از صد برابر یک آدم معمولی در زمینه‌های مختلف کتاب خوانده بود، در اوایل قرن بیستم درگذشت .

جالب‌تر این است که 11 جلد کتاب نیز نوشته که معروف‌ترین آنها بیوگرافی خودش است.

او به خاطر اینکه کرولال بود، صحنه زندگی و مبارزه را ترک نکرد و زمانی که قرار شد از زندگی‌اش فیلمی ساخته شود، نقش خود را بازی کرد.

او ناشنوا بود، ولی بیش از خیلی از افراد سالم، موسیقی فاخر گوش کرد و در زندگی نامه‌اش می‌خوانیم که در تمام ایالات متحده آمریکا و سراسر قاره اروپا سخنرانی کرد.‌ هلن کلر و مارک تواین برای رسیدن به هدف همواره در تلاش بودند . ارد بزرگ می گوید : مردان و زنان کهن در راه رسیدن به هدف ، یک آن هم نمی ایستند .
مارک توآین نیز می‌گوید: بکوشید دوست داشتنی‌ها را به دست آورید و گرنه مجبورید آنچه را به دست آورده‌اید، دوست بدارید.


منبع :
http://www.memorabletime.org/literature-group/2008-06-02-19-28-34/2055-1388-10-04-19-39-19.html

سهراب سپهری از خود تا دیگران

http://www.sohrabsepehri.com/0_sohrabsepehri_com/PHOTOGALLERY/IMMORTALITY/050310094237.JPG


سهراب سپهری در تاریخ پانزدهم مهر ماه 1307 در خانواده ای که اهل شعر، نقاشی، منبت کاری و دیگر رشته های هنری بود، زاده شد. کودکی و نوجوانی او به مطالعه، بازی در طبیعت، شکار و نواختن موسیقی گذشت. سهراب تا پانزده سالگی خود را در شهر کاشان گذراند و در نقاشی ها و اشعار او تاثیر این دوران و تاثیر طبیعت و گیاهان را می بینیم. سهراب سپهری شعر صدای پای آب را با الهام از قریه "چنار" واقع در حد واسط کاشان و مشهد اردهال سرود و دهکده زیبای "گلستانه" واقع در اطراف کاشان الهام بخش او در سرودن شعر گلستانه شد.
آن طور که پریدخت سپهری در کتاب خود تحت عنوانسهراب، مرغ مهاجر می گوید برادرش تا چهارده سالگی در باغی زندگی می کرد که شمارش درخت هایش به سادگی امکان نداشت اما یک سال بعد را در خانه ای گذراند که در آن اثری از درخت و سبزه نبود. طبق نوشته خانم سپهری، سهراب در این دوران به مطالعه نویسندگان و شعرایی چون لامارتین، گوته، امیل زولا، شاتوبریان و هوگو پرداخت.
سهراب یک سال بعد یعنی پس از پایان تحصیلات سیکل اول متوسطه به تهران رفت و در دانشسرای مقدماتی نام نویسی کرد. پس از پایان دوران دانشسرا به کاشان بازگشت و به سرودن شعر و نقاشی تابلو مشغول شد. اما بعد دوباره به تهران رفت و برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده هنرهای زیبا ثبت نام کرد. شعر و نقاشی سهراب همچون دیگر همعصران وی تحت تاثیر امواج نو قرار گرفت و او نیز وارد حیطه شعر نو و نقاشی مدرن شد.
سهراب اولین کتاب خود به نام مرگ رنگ را در سال 1330 چاپ کرد. زندگی خواب ها، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر و هشت کتاب از جمله آثار سهراب سپهری است. این هنرمند پرآوازه ایران در اردیبهشت ماه 1359 در اثر بیماری سرطان خون درگذشت و در مشهد اردهال به خاک سپرده شد.
پس از خواهرش پریدخت سپهری بیشتر و پیشتر از هر کس دیگری مشفق کاشانی او را دریافت و پی به استعداد نهفته در وجود او برد و سایه به سایه‌اش رفت تا ذات پنهان شعریت او را به دیگران بیشتر بنمایاند و این در روزگاری بود که هیچ یک از شاعران غرق در محدوده تنگ بلبل و گل و می و شراب، قادر به درک مفاهیم و تعابیری فراتر از آن نبودند و استاد مشفق کاشانی شرحی بر آغاز دلدادگی‌های سهراب به شعر کهن و تأثیرپذیری او از جوهره اصلی شعر کلاسیک در کتاب و جزواتی چند نگاشته است و به بازگویی آن دوره از زندگی و فعالیت‌های سهراب پرداخته است واین بار که خواستیم کلمه‌ای فراتر از آنچه تاکنون درباره سهراب گفته است، بگوید به دلیل کسالت دیرباز از واردشدن به این حیطه عذر خواست. ارد بزرگ فیلسوف نامدار ایرانی می گوید‌ شناخت ما از کرانه دریای وجود بزرگان ، تنها به اندازه میدان دید چشم اندیشه ماست و نه بیشتر . آنچه در پی می‌خوانید گفت‌وگو با تنی چند از شاعران و صاحب‌نظران ادبیات معاصر است که هر کدام از دریچه و دید خود به سهراب سپهری نگریسته‌اند شاید از این مجال بتوان سهراب را بهتر از گذشته بشناسیم .


‌* حافظ عصر ما سهراب

عبدالجبار کاکایی می گوید : برقرار کردن این ارتباط عاشقانه با جهان در پیشینه تاریخی فرهنگ ایران نیز اتفاق افتاده است. سنت دینی و مذهبی برای بازکاوی جهان از نگاه عاشقانه بهره برده است. جوهره شعر سهراب، عشق به هستی است. این دیدگاه در نگاه زاهدانه خشک وجود ندارد، ولی سهراب این پنجره را به روی بشر باز می‌کند. منظر سهراب، مایه گرفته از نگاه عارفانه مذهبی است. به نظر من کمتر شاعری همانند سهراب وجود دارد که شعرش بیانگر شخصیت شاعر باشد.‌ عرفان دیگران در لفظ باقی می‌ماند، ولی شخصیت این شاعر از میان مصاحبه‌ها، شرح حال‌ها و رفتارش‌، تداعی کننده شعرش است.
زمانی که یدالله رویایی بالغ بر 2 هزار مصاحبه مطبوعاتی دارد، سهراب سپهری فقط 2 مصاحبه انجام داده است.‌ یک نفر با مقایسه تطبیقی اندیشه کریشنا مورتی با فرازهایی از شعر سهراب تأثیرپذیری شاعر از دیگر بزرگان جهان را متذکر شد و این زنجیره زایش یک تولید بشری است. من حتی وقتی در ترانه کبوتر آنجائیکه گفته‌ام: اما تو چتر تو بستی کبوتر ناخودآگاه از زیر باران باید رفت سهراب الهام گرفته‌ام.‌
مردم عصر جاهلیت در برابر دعوت پیامبر(ص) مقاومت می‌کردند. آنها می‌خواستند به سنت آبا و اجداد خود بمانند. ابراهیم (ع) و مولانا و همه فیلسوف‌های جهان در رنج این تقابل گرفتار هستند.‌ جاذبه‌های شعر سهراب در بکارگیری لحن مغازله اسیر در گفتگو با سنگ و چوب و جهان پیرامونش است. دکتر محمد حق‌شناس در کتاب بودگانی‌ها می‌گوید: هر وقت عاشقانه نگاه کردن را از یاد می‌برم دنیا بیغوله‌ای است برای غولی به نام من. به نظر من از سال اول تا سوم هجری رابطه انسان با خدا در تفاسیر و در سیره بزرگان ادبیات صوفیه، نشانه‌هایی از ترس از خداوند، هبوط آدم و فریب ابلیس دیده می‌شود. انسان با این دیدگاه خشونت‌آمیز، مهجور و حرمان نصیب معرفی می‌شود. اما در سده سوم هجری، هجوم تفکر عرفای خراسانی در درک رابطه عاشقانه انسان و خداوند بسیار مؤثر است.‌ مصلحت بودن انسان به زمین و مصون بودن انسان از حسادت فرشتگان در آثار پدیدار می‌شود. این منظر تازه به ادبیات دارای قله‌هایی چون، حافظ، سعدی و مولاناست و البته این منظر متعلق به همه مذاهب الهی است. و سرانجام سهراب در این راه گام برداشته است.‌ دکتر شریعتی در کتاب با مخاطب‌های آشنا از قول رامبو شاعر فرانسوی می‌گوید: شاعران چون مرغان دریایی‌اند، پروازشان زیبا است. وقتی کنارت می‌نشینند، اما پر از گل‌ولای هستند در واقع حقیقت این است که شاعر باید به شعرش نزدیک باشد. در قرآن کریم نیز آمده است که شاعران کسانی هستند که به آنچه می‌گویند عمل نمی‌کنند. ولی این مسأله برای سهراب سپهری مصداق ندارد. شعر سهراب یک نگاه متعادل ایرانی است به عالم هستی. در قیاس با فرهنگ هندوستان که در رنگ، مزه و موسیقی و دین بسیار افراط می‌کنند. مردم ایران دارای فرهنگ متعادل هستند. شعر سهراب را در کنار شعر بیدل دهلوی شاعر هندوستان بگذارید. اندیشه‌های بیدل هرچند در شعر سهراب جای دارند ولی رفتار زبانی سهراب و مربیان واگویه‌های بیدل بسیار متفاوت است. بیدل جنون در حال و مقال دارد ولی سهراب بسیار متعادل است. همانند حافظی است که در دشوارترین دوران تاریخ ایران همانند نسیمی از ناملایمات عصر خود می‌گذرد. سهراب دهه پرجنب‌وجوش 30 نیز اینگونه بود.‌


‌* سهراب نقاش بود نه شاعر ‌

علیرضا قزوه می گوید عرفان در نگاه سهراب‌سپهری مقوله‌ای وارداتی نیست عرفان شعر سهراب نه تنها عرفان وارداتی، نظیر آنچه امروز شاهد هستیم نیست، بلکه برخلاف آنچه تصور می‌رود به کلی با عرفان نوع شرق و یا بودایی نیز تنافر دارد. عرفان در نگاه سهراب برگرفته از عناصر اسلامی است. شعر سهراب با مضامینی چون تکبیره`‌الاحرام، وضو، حجرالاسود و نظیر آنها عقیده و منش خود را به عنوان یک روشنفکر سنت‌گرا و ایرانی اسلامی معرفی می‌کند. سهراب ساختار شعر خود را که عامه‌پسند بود براساس روان‌گویی و سهل‌سرایی گذاشته بود، اما این سهولت فدای ابتذال نشد. این سهل‌گویی سهراب از میان تکرار و تمرین و یک سهل و ممتنع سخت بوجود آمد که هرگز آلوده به جریانات روزمره اجتماع عصر سهراب نشد.‌ شعر سهراب زندگی‌اش بود و کاسب پیشگی نبود سهراب شاعر نبود. حداقل این ادعا را نداشت. حتی او در قسمتی از شعرش اذعان کرده است که نقاش است.


* مولانا پشتوانه سپهری

امیدعلی مسعودی می گوید : شعر سپهری به گونه‌ای در اجتماع پذیرفته شده است که گویی همانند شعر حافظ چند وجهی است.‌ یعنی هرکس با قرائت و منظر خاص خود برداشتی ویژه از شعر او خواهد داشت. در واقع وقتی مضامین عرفانی بودایی با جغرافیای کاشان پیوند بخورد، گفتار ازتک معنایی به چند معنایی تکثر پیدا می‌کند.‌ تأثیر سهراب سپهری در شاعران پس از خودش به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم است. هر چند سهراب در شعر نو ادامه نیما بود، ولی از نظر مضامین و ترکیب‌های ابداعی، فرصت‌های تازه‌ای را برای شاعران پس از خود ایجاد کرد. اوج این تسری سبک در بین شعرای دهه 50 و 60 دیده می‌شود.‌ پس انقلاب اسلامی در آثار برخی از شاعرانی که حتی شعر کلاسیک می‌سراییدند این تأثیر دیده می‌شود.‌ سید حسن حسینی، سهیل‌محمودی، قیصرامین‌پور، سپیده کاشانی، عبدالملکیان و سلمان هراتی نمونه‌های بارز ادامه راه سهراب هستند.‌


‌* زندگی زلال و شفاف شاعر

کامران شرفشاهی می گوید راز ماندگاری سهراب را باید در چند عامل جستجو کرد. اولین مسأله، دانش‌ ادبی و احاطه شاعر به دیگر علوم و هنرهای عهد خویش و روزگار پیشین است. او مطالعات وسیعی داشت. در واقع فقط به ذوق و قریحه شاعری اکتفا نکرد. سپهری در ادبیات کهن وحال و نیز در عرفان مطالعات بسیار گسترده‌ای داشت. اندیشه‌های اسلامی،‌ مشاهیر بزرگ کشور و حتی بزرگان دیگر ملل از تیررس نگاه تیزبین و حساس او دور نماند. سهراب با سفرهای متعددی که به خاور دور و به ویژه هند و نیز غرب داشت با شرح احوال بزرگان فلسفه، عرفان و اشراق آشنا شد.‌ به علت این عزلت‌نشینی، اطلاعات ما از خصوصیات اخلاقی او فقط بسنده می‌شود به نقل‌قول‌های اطرافیان و نزدیکانش و البته آثار وی.‌ برخی شخصیت‌ها در حین فعالیت‌های خود، به نفی دیگران و یا اثبات توانایی خود می‌پردازند ولی سپهری به دور از این قیل‌وقال‌ها، زمان و عمر خود را صرف شناخت هستی کرد. وی در تأئید این نکته بارز زندگی سهراب چنین شرح داد: ما در زندگی و آثار سهراب هیچ نوع ستیزندگی نمی‌بینیم.‌ خالق هشت کتاب در پی برقرار کردن رابطه صمیمانه انسان و جهان است در تمامی آثار سهراب، محبت و دلسوزی موج می‌زند و به این دلیل است که خواننده شعرش با شعر همزادپنداری می‌کند.‌ او نیازهای عاطفی انسان امروز که سرخورده، افسرده و ملول است را با زلال آب و گلاب کاشان مرتفع می‌کند. سهراب تحولی شگرف را در عرفان شعر پارسی ایجاد کرد.‌ شعر عرفانی پیش از او دچار تکرار تعابیر می، ساغر و مطرب شده بود که با همت این شاعر نگاه تازه به عرفان، ملموس‌تر ارائه می‌شود. حتی سپهری بر این نگاه تازه تأکید می‌کند: چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید و این دلایل باعث می‌شود که شعر او نیازمند امضا نباشد و به راحتی سبک سهراب با دیگر شاعران متمایز می‌شود.
سپهری به جامعه خود پشت نکرد. تأثیر سبک شعر وی در آثار شاعران دیگر بسیار مشهود است. به ویژه در شعر مرحوم سلمان هراتی در مجموعه آسمان سبز و دفتر شعر دری به خانه خورشید کاملاً آشکار است.


ساختار شکن سنت‌گرا

عباس براتی‌پور می گوید نوآوری‌های او به دلیل رنگ‌آمیزی اجتماعی شعرش مورد اقبال مردم قرار گرفته است. البته برخلاف آنچه تصور می‌شود سپهری علاوه بر آثار سپید و نو، اشعار کلاسیک و موزون نیز دارد.‌ سهراب از راهنمایی‌های مشفق کاشانی بهره‌ زیادی برد و علاوه بر این با افکار بیدل دهلوی تا آنجا آشنا شد که به اعتقاد من رگه‌های مشابه‌ای از نگاه بیدل در شعرهای سهراب دیده می‌شود.‌ سهراب سیر تغییرات شعر خود را در ظاهر و باطن و یا به عبارتی در معنا و ساختار به نوعی اجرا می‌کند که به خوبی بانی جلب ارتباطش فقط می‌شود، چون او با زبان مردم آشنا بود. به نظر من شعر آیینه است و مردم در این آیینه خود را می‌یابند.‌ علاوه بر این آهنگین بودن شعر سهراب و آشنایی‌زدایی‌های زیبا به قدرت شعر او کمک شایانی می‌کند. سهراب قصیده‌ای محکم با این مطلع دارد: آه که با غم گذشت روز و شبانم / خسته و رنجور دل فگار از آنم و بعدها این مفهوم را در شعری که برای همه آشنا است اینگونه عنوان می‌کند که: به سراغ من اگر می‌آید / نرم و آهسته بیایید/... در واقع از زبان شعرش را تغییر داده است ضمن اینکه در دریایی از مفهوم نیز غوطه‌ور است.

منبع :

http://dibache.mihanblog.com/post/26

فراموش کن ! تا به خاطر آوری !!


نتایج مطالعات اخیر در آکادمی ملی علوم آمریکا نشان داده است که‌ ‌فراموش کردن اطلاعات قدیمی روش خوبی برای به خاطر آوردن اطلاعات جدید است‌. به گفته محققان ذخیره کردن شمار زیادی از خاطرات در بلند مدت در ذهنف ی * ل * ت ر‌ ‌کردن و جداسازی اطلاعات جدید و پردازش خاطرات کوتاه مدت را دشوار می‌کند‌. ‌
تیم تحقیقاتی از مرکز پزشکی دانشگاه کلمبیا در این‌ ‌زمینه اعلام کرد: ما در دنیایی که در آن هستیم، دائما از سوی اطلاعات جدید بمباران‌‌ ‌می‌شویم بنابراین همواره در حالف ی * ل * ت ر کردن هستیم و اگر این‌کار را انجام ندهیم،‌ ‌انبوهی از اطلاعات بر ما غلبه خواهد کرد‌. ‌تحقیقات جدید نشان داده است افرادی که حافظه آنها‌ ‌بهتر کار می‌کند احتمالا تعداد نورون‌های جدید کمتری در هیپوکامپ مغزشان رشد پیدا‌ ‌می‌کند‌. ‌ارد بزرگ فیلسوف و متفکر برجسته می گوید : گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان ، فراموشی است. تحقیقات آکادمی علوم آمریکا هم چنین گزینه ایی را پیشنهاد می دهد چرا که با فراموشی خاطرات گذشته و بخصوص بخش های تیره و غم انگیز آن ، می توان میدان یادگیری و حفظ اطلاعات جدید را فراهم آورد بدین شکل روحیه و طراوت انسان دوباره بدست می آید.
لازم به ذکر است که هیپوکامپ ناحیه‌ای از مغز است که در شکل‌گیری‌ ‌حافظه نقش دارد‌. ‌
در افرادی که حافظه بهتری دارند،‌ ‌این پدیده به آنها کمک می‌کند که اطلاعات کهنه و بلااستفاده را زودتر فراموش کرده و‌ ‌بتوانند اطلاعات جدید را سریعتر به خاطر بسپارند‌. ‌این در حالی است که محققان پیش از این تصور‌ ‌می‌کردند رشد نورون‌های جدید در هیپوکامپ می‌تواند برای حافظه سودمند باشد.

منبع :
http://iranian.fi/forum.php?do=forum&showtopic=9430

فلسفه چیست ؟ فیلسوف کیست ؟

فَلسَفه مطالعهٔ مسائل کلی و اساسی پیرامون موضوعاتی چون وجود، آگاهی، حقیقت، عدالت، زیبایی، اعتبار، ذهن و زبان است. وجه افتراق فلسفه با راه‌های دیگر پرداختن به این پرسش‌ها (راه‌هایی نظیر عرفان و اسطوره) رویکرد نقّادانه و معمولاً سامانمند فلسفه و تکیه‌اش بر استدلال‌های عقلانی‌است.

فلسفه می‌کوشد برای همه پدیده‌ها به درک بهتر یا «پاسخ» قطعی یا پندارین دست یابد. فلسفه در دوران باستان کوشید خرافات و اعتقادات را با خردمندی،‌ منطق و مشاهده جایگزین کند. منطق یا «هنر اندیشیدن» به‌وسیله فیلسوفان به عنوان پایه اندیشه استفاده شد. ریشه‌های فلسفه غربی در دولت-شهرهای یونان به‌ویژه آتن شکل گرفت.

واژهٔ فلسفه

واژه فلسفه از واژهٔ یونانی Philosophia برگرفته شده است که به معنای خرد دوستی است و در زبان عربی و فارسی رایج‌ گشته است. این واژهٔ یونانی از دو بخش تشکیل شده است: -Philo به معنی دوستداری و sophia- به معنی دانایی.

اولین کسی که این واژه را به کار برد، فیثاغورس بود. زمانی از او پرسیدند که: «آیا تو فرد دانایی هستی؟» وی پاسخ داد:«نه، اما دوستدار دانایی (Philosopher) هستم.»

بنابراین فلسفه از نخستین روز پیدایش به معنی دوستی ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده.

جناب ملاصدرا در کتاب اسفار اربعه در تعریف فلسفه می فرماید: (الفلسفه هی تشبه بالإله بقدر الطاقه البشریه) یعنی: فلسفه شبیه شدن به خداست به اندازه طاقت بشری

فلسفه را می‌توان در یک واژه مختصر نمود و آن «چرا» است. برای امتحان شروع کنید و به ابتدای هر چه که به ذهنتان می‌رسد یک «چرا» اضافه نمائید. خیلی زود و به راحتی به معجزه این سه حرفی کوچک پی خواهید برد! و آغاز تفکر را لمس خواهید نمود. اصولاً فلاسفه کسانی هستند که جهان را از پس این علامت «؟» می‌نگرند. در واقع فلسفه دستگاه آفرینش تفکر است و این کار را براحتی با منطق سؤال و پرسش محقق می‌سازد.

موضوع فلسفه

فلسفه، تفکر است. تفکر درباره کلی‌ترین و اساسی‌ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آن‌ها روبه رو هستیم. فلسفه هنگامی پدیدار می‌شود که پرسش‌هایی بنیادین درباره خود و جهان می‌پرسیم. سوالاتی مانند:

  • قبل از تولد کجا بوده‌ایم؟
  • حقیقت زمان چیست؟
  • آیا عالم هدفی دارد؟
  • اگر زندگی معنایی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟
  • آیا ممکن است که چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟
  • ما در دو دنیا زندگی میکنیم که یکی دنیای خواب و دیگری دنیای بیداری نام دارد.چه در دنیای خواب باشیم و چه در دنیای بیداری؛تمام واقعیت را متعلق به دنیایی میدانیم که در همان موقع در آن زندگی میکنیم . اما واقعیت به چه معناست؟
  • سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین می‌شود؟
  • چیزی که مسلم است این است که در خواب نیستیم.این اطمینان به دلیل تفاوتهای اساسی دنیای خواب با بیداری در مواردی مانند افزایش عقل در بیداری در مقایسه با کاهش عقل در دنیای خواب ؛یا امکان مشاهده خود در آئینه در هنکام بیداری وعدم امکان مشاهده خود در آئینه به هنکام خواب و....میباشد.
  • خدا چیست؟
  • چگونه می‌شود ثابت کرد که ما در این مکان واین زمان هستیم؟
  • سرانجام دنیا چه خواهد شد ؟

و ده‌ها پرسش مانند این.

چنانچه در این سؤالات می‌بینیم، پرسش‌ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به چنین موضوعاتی، پرداخته نمی‌شود. مثلاً هیچ علمی نمی‌تواند به این پرسش که واقعیت یا حقیقت چیست و یا این که عدالت چیست، پاسخ گوید. این امر به دلیل ویژگی خاص این مسائل است.

موضوع فلسفه، یعنی این امر که فلسفه به چه مسائلی نظر دارد و چه حیطه‌ای از شناخت را در بر می‌گیرد و کدام عرصه را مورد مطالعه قرار می‌دهد و در نتیجه جای فلسفه در طبقه بندی علوم کدام است؟

موضوع فلسفه در جریان تاریخ تغییر فراوان کرده است. فلسفه در دوران باستان «علم علوم» بود و جامع کل معارف بشری و گردآوری کلیه دانستی‌های انسان در زمینه‌های مختلف به شمار می‌رفت. یک فیلسوف کسی بود که به تمام رشته‌های علوم آن زمان آشنایی داشت و در همه زمینه‌ها صاحب نظر بود. ولی در جریان تکامل جامعه پراتیک و عمل بشری بیشتر و عمیق‌تر شد. رازهای جهان پیرامون بیشتر گشوده شد، دانستنی‌ها متنوع ‌تر و ژرف‌تر و علم غنی‌تر و پر دامنه‌تر گردید. از آن علم (جامع کل) جدا شدند. نخست فیزیک و شیمی و طبیعیات و غیره و پس از آن علوم اجتماعی نیز که دیر زمانی همراه جدایی ناپذیر فلسفه شمرده می‌شود هر یک به مثابه دانش مستقل و جداگانه‌ای (اقتصاد، زبان شناسی، جامعه شناسی) جدا شدند. ولی درست از آنجا که فلسفه جمع ساده ریاضی و گرد آوری این علوم در کنار هم نبود پس از این جدا شدن‌ها و مستقل شدن‌ها به (هیچ) تبدیل نشد و از بین نرفت. برعکس هرچه این تجزیه عمیق‌تر صورت می‌گرفت و علوم مشخصه جدا می‌شد ـ درست مثل آن که از بند حشو و زوائد رها شود و پیرایه‌ها را به دور افکند ـ جوهر واقعی فلسفه به مثابه علمی قائم به ذات روشن‌تر و پاک‌تر جلوه‌گر می‌شد. موضوع مشخص فلسفه بدین ترتیب متبلورتر و برجسته‌تر گردید. امروز فلسفه عبارت است از علم مربوط به عام‌ترین قانون‌مندی‌های جهان هستی و شناخت انسانی و رابطه بین آن دو، عام‌ترین روابط و مناسبات بین اشیاء و پدیده‌ها.

همین واقعیت که فلسفه از دیرترین دوران‌های تمدن باستانی و حتی قبل از دانش‌هایی نظیر فیزیک و زیست‌شناسی و زمین‌شناسی پدید آمده نشانی از نیاز انسان به آن و اهمیت آن در حیات معنوی بشر است. اگرچه همواره نقش فلسفه در جامعه روشن نبوده است ولی چه بسا که کردار، پندار و رفتار ما، احساسات ما و سراسر زندگی ما تحت تأثیر اندیشه‌های معین فلسفی و جهان‌بینی مربوطه جریان یافته است. این تأثیر امروزه تماماً پیدا و نیرومند است. هر مسئلهٔ جدی را که در نظر آوریم از مسائل سیاسی، دولت‌ها، احزاب، مبارزه طبقات و گروه‌ها گرفته تا مسائلی درباره چگونگی پیدایش سیارات و آنچه در گیتی و در زمین می‌گذرد یا درباره سرشت و سرنوشت انسان{،} پاسخ بدان‌ها به میزان زیادی وابسته بدان است که جهان را چگونه می‌بینیم، چه دید عمومی از این دنیا و آنچه در آن می‌گذرد داریم و از چه پایگاه فلسفی به آن‌ها می‌نگریم. نه فقط پاسخ به مسائل و راه‌حل آن‌ها بلکه شیوهٔ برخورد {با} آن‌ها و نحوهٔ طرح آن‌ها نیز وابسته است به همین دید معین، به همین پایگاه فلسفی ـ شالودهٔ تئوریک هر جهان بینی{_}.

برخورد با فلسفه به مثابه یک علم نشان می‌دهد که فلسفه از آنجا که عام‌ترین قانونمندی‌های جهان را مطالعه می‌کند به مثابه مدخل اسلوبی بر علوم یا متدلوژی عام همه علوم اعم از دانش‌های طبیعی و اجتماعی جایی بسیار مهم و ضرور{ی} دارد.

یک ویژگی عمدهٔ موضوعات فلسفی، ابدی و همیشگی بودنشان است. یعنی همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهند داشت و در هر دوره‌ای، بر حسب شرایط آن عصر و پیشرفت علوم مختلف، پاسخ‌های جدیدی به این مسائل ارائه می‌گردد.

فلسفه، مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه‌ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته‌اند. به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست‌شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می‌پردازد. ولی در فلسفه کلی ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود موضوع تفکر قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می‌گردد. به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه می‌گوید: "فلسفه علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند".

یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعدادهای عقلی و فکریی است که انسان را قادر می‌سازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامش بپذیرد. فلسفه در این معنا مترادف حکمت است.

فلسفه در پی دستیابی به بنیادی‌ترین حقایق عالم است. چنانکه ابن سینا آن را این گونه تعریف می‌کند:
فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است به قدری که برای انسان ممکن است.

فلسفه همواره از روزهای آغازین پیدایش خود، دانشی مقدس و فرابشری تلقی می‌شد و آن را علمی الهی می‌دانستند. این طرز نظر، حتی در میان فلاسفه مسیحی و اسلامی رواج داشت؛ چنانکه جرجانی می‌گوید: "فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی".

مارکس، هگل را پایان فلسفه می‌داند. سپس می‌گوید که «فیلسوفان همه در جهت تفسیر جهان گام بر داشته‌اند. اما مسئله بر سر تغییر آن است». از یک دیدگاه، به نظر می‌رسد با این جملهٔ مارکس تکلیف فلسفه معلوم شده‌است. از نظر این دیدگاه در عصر حاضر باید به فکر تغییر جهان بود و نه تفسیر آن.

فهرست فیلسوفان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

آ

ا

ب

پ

ت

ج

چ

د

ر

س

ش

ط

ف

ک

گ

ل

م

ن

و

ه

فلسفه در آغاز

همان طور که گفته شد، اساساً فلسفه از نخستین روز پیدایش، به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می‌شد که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است (یعنی زندگانی درست)، بود.

فلسفه در آغاز، شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن‌ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش‌ها می‌دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.

در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم تقسیم می‌گشت :فلسفه نظری و فلسفه عملی.

فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می‌گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم اسفل (پایین تر) نامیده می‌شد.

فلسفه عملی نیز از سه بخش تشکیل می‌شد: اخلاق، تدبیر منزل و شهرداری (سیاست مُدُن). اولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود، دومی در رابطه با تدبیر امور خانواده و سومی کشورداری (تدبیر امور مملکت) بود.

برای درک موضوع فلسفه اولین گام مهم را ارسطو بیست وچهار قرن پیش برداشت. وی فلسفه را (علم هر آنچه وجود دارد) یا علم درباره (وجود آنچه هست، یعنی جهان در مجموع خود تعریف کرد .

بسیاری از فیلسوفان مادی‌گرا کوشیده‌اند خصلت و سرشت جهان واقعی را دریابند و قوانین شناخت آن را درک کنند و بدین ترتیب به سوی درک درست موضوع فلسفه گرایش داشته‌اند. عمده‌ای از فیلسوفان آرمان‌گرا نیز سهمی در دقیق کردن موضوع فلسفه و نزدیک شدن به مفهوم درست آن داشته‌اند. اما فلسفه قبل از مارکسیسم نتوانست درست و دقیقا تعیین کند که فلسفه چه مسائلی را باید مطالعه کند یعنی نتوانست موضوع فلسفه را به درستی فرموله کند. زیرا تعیین موضوع فلسفه تنها زمانی ممکن می‌شد که خود فلسفه به یک علم تمام عیار بدل می‌گشت. فلسفه قبل از مارکس چنین علمی نبود اگر چه گنجینه گرانبهایی از اندیشه‌ها و نظریات فلسفی و طرح‌ها و سیستم‌های داهیانه را فراهم آورده بود. در این گنجینه عناصر و نکاتی بود که بعدا در تعریف موضوع فلسفه وارد شد.

برای مکاتب آرمان‌گرا به طور کلی فلسفه عبارت بود از مطالعه قوانین شعور(آگاهی) و چگونگی روح و تحولات آن. بعضی از این مکاتب شعور را چیزی فراانسانی می‌دانستند وچون در جستجوی رابطه آفریننده و آفریده بودند از موضوع فلسفه دور می‌شدند. برای برخی دیگر موضوع فلسفه به مسائل منطق یا اخلاق محدود می‌شود. در عصر ما که دوران زوال سرمایه داری است اندیشه پردازان بورژوایی که دچار بحران فکری هستند بیش از پیش از تعیین موضوع فلسفه عاجز می‌مانند. عده‌ای به بهانه اصالت علوم مثبته (علوم مشخص) فلسفه را نفی می‌کنند و می‌گویند با مرزبندی‌ها ومشخص شدن علوم مثبته دیگر جایی و نقشی برای فلسفه باقی نمانده واین چنتا خا لی شده‌است. برخی دیگر می‌گویند حداکثر کاری که برای فلسفه باقی مانده بحث‌های منطقی درباره جملات، زبان و ارزش محتوی آن است. ایده آلیست‌ها ی معاصر گاهی (حالات روحی) و گاه (جوهر شخصی فردی) و گاه ((نیروی اراده انسانی)) و امثال آن را موضوع فلسفه قرار می‌دهند. بسیاری دیگر هم اصلاً حاضر به بحث پیرامون مسائل هستی جهان خارجی و ماهیت واقعیت مادی و قوانین عام حرکت ومسائلی از این قبیل نیستند.

در حکمت کلاسیک ایران پیرامون موضوع فلسفه به ویژه این عقیده رایج بود که هدف نهایی فلسفه شناخت آن حقیقت ثابت و لایتغری است که تبدل و تکثر در آن راه ندارد. به قول فارابی حکیم معروف فلسفه عبارت است از ((معرفت خالق است و خالق واحد، غیر متحرک و علت فاعله برای تمام اشیاء است)). به نوشته خواجه نصیرالدین طوسی فیلسوف نامدار ((حکمت چیزی جز راه وصول به کمال نیست. حکمت در عرف اهل معرفت عبارت از دانستن چیزهاست چنان که باشد، قیام نمودن چنان که باید، بقدر استطاعت، تا نفس به کمالی که متوجه آن است برسد)) در بررسی موضوع فلسفه اندیشه ایرانی قرون وسطایی به ((مسئله ابداع و خلقت و صدور متکثر از واحد)) و مسائل ((علم اخلاق)) و رفتار بشر در برابر پروردگار و در برابر همنوع و مسئله معرفت می‌پرداخته‌است .

شاخه‌های فلسفه

ماخذ : دانشنامه جهانی ویکی پدیا